ایلیای مامان و بابا

تولد تو

1389/11/27 12:07
نویسنده : مامانی
897 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم ساعت يك و سي و هفت دقيقه بامداد توسط خانم دكتر اسماعيل بيگي در بيمارستان امام خميني كرج به دنيا اومد از خانم دكتر خيلي ممنونم هرچند زايمان سختي داشتم و خيلي درد كشيدم و اذيت شدم ولي ارزش داشتن گلي مثل تو رو داشت

وقتي به دنيا اومدي ديدم همه تو اتاق عمل ميخندن و ميگن با اينكه خيلي كوچولويي اما خيلي شيطون و باهوشه وقتي به دنيا اومدي چشمهات باز بود و داشتي همه جا رو نگاه ميكردي

مادر جون ميگه وقتي آوردن بابات تو رو ببينه اولين چيزي كه گفت اين بود كه تو شبيه مامانت ( يعني مني) و بعدش از خوشحالي كلي گريه كرده بود

راست ميگن قيافه ات كپ نوزادي خودمه اما مثل بابايي قدت بلنده و دست و پاهات كشيده است

هر كاري ميكنيم شير مامان رو نميخوري مامان خيلي داره غصه ميخوري چون وزنت كم بود دكتر برات شير خشك تجويز كرد كه قندت پايين نياد اوايل با سرنگ بهن شير خشك ميداديم اما الان با شيشه ميخوري و من نگرانم چون فكر ميكنم شايد ديگه شير مامان رو نخوري

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان فرزانه
27 بهمن 89 13:18
سلام قدمش مبارکه ایشالا سر افرازت کنه عزیزم وای چه لحظه ی خوبیه وقتی یادم میوفته